وقتی سره عروسکم که از تنش جداشده بود را
در دست گرفتی و با اخم گفتی:
بچه بــــــد چراعصبانیتت رو سره این خالی کردی.. قاتــــــل..
دوبــــــاره عاشقــــــت شدم...
وقتی اخــــــم میکنی بانمکــــــــــــتر میشوی شیــــــریــــــنم!!!
لیــــــــــــلای من...
این روزهــــــا که دوباره با من دســــــت میدهی..
درجوابم جانــــــــــــم میگویی...
به من اطمــــــینان میدهی که همیشه پشتــــــم هستــــــی...
وایــــــ از ایــــــن روزهــــــــــــا!!!
نکند جنبــــــه اش را نــــــداشته باشد دل کوچکمــــــ..!!
روزی میرسد که "من و تو" دیگر من وتو
نباشیم....
من روزی را میبینم که "من وتو"
"ما " ی خالص بشود..!!
میخواهم کمی از زیباییت بگویم نازنینم
بگویم از چشمانی که دنیایم دران ها خلاصه شده...!!
بگویم از دستانی که رویاهایم هردفعه بالمسشان متولد میشوند..!!
بگویم از عطری که تمام گلهای دنیاپیش رویش کم میاورند...!!
اگربخواهم بگویم تمام وبلاگ های دنیاهم برای توصیفت کم است...
لیلاجانم خداوند تمام هنرش را برای تو خرج کرده است...
زیباترینه خداوند دوستت دارم..
میدانم که روزی می ایی و
همه ی این دل نوشته هارامیخوانی...
دلنوشته هایی که از دلی بر میاید که...
صاحبش تویی!!!
لیلاجانم به زودی دلت پیام میدهد...
که بیایی و ...
بخوانی که چه میکشم وقتی
نیستی...