میخواهم برای خودم روزی را نقاشی کنم...
روزی را که فقط من باشم وتو
تویی که فقط برای من باشی...
میخوام بقیه هم باشند ولی تو فقط مراببینی
میخواهم دیگر به هیچکس محل نگذاری...
میخواهم لیلاخانم را فقط برای خودم ببینم...
یک چیزی را میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟
اینکه من به این باور رسیده ام
که...
بعداز هربارکه باشاگردانت صحبت کردی...
وخواستی راهنمایشان کنی.!!
انچنان حسابشان را برسم!!
که حتی از اسمت هم فرار کنند!!!
اخر میدانی من ...
من خییییییییییییلی برای لیلایم حسودم....
وای عزیز دردانه ام دلم...
برای اون موهای فرفروت اندازه ی
مورچه شده!!!
خداجونم یعنی میشه....
من دوباره اون موهارو بو کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راسش این چند روزی که نبودی...
تازه فهمیده ام که باید ازاین به بعد
هرکه گفت:
"دوری ودوستی" یا "از دل برود هر انکه از دیده برفت" را
یک سیلی انچنانی مهمانش کنم..!!