آبجی لیلی
دلــــــــــــم برات اندازه ی
یه دنیــــــــــــــــــــــا
تنگ شده...
دلم برای آروم شدن باحرفای شمـــــــــــا!
عاقـــــــــل شدن باحرفای شمـــــــــــــــا!
دیوونـــــــــه شدن باحرفهای شمـــــــــــا!
میبینی حتی حالت هایم باتو معــــکوس هم اند!
هم عاقل میکنی هم عاشق
دو حالت تضــــــــــاد...
همه چیز باتــــو فرق میکند!!
"نفـــــــس من"
متــــــفاوت ترین خلق خداست....
عزیزه دله من
نازگل خانمم...
توکه نمیدانی دلتنگی برای تو چقدر سخت است..
این تنگی دارد کم کم مرا
از پا درمیاورد...
آهای نازنین ترین من
چندروزیست حال وحوصله نداری.. گرفته ای..
نمیدانم چه شده!!
ولی بدان انقدر روزهایم تیره وشب هایم خیس گریه شده است
که حاضر همه چیزمرا بدهم
تافقط از ته دلت بخندی..
تا دیگر موقع خنده غم در چشمانت موج نزند...
تاوقتی عکسه لبخندت را میبینم از لبخنده زورکی ات به گریه نیفتم...
من تورامیشناسم حتماچیزی شده....
امروز چند شنبه است؟
چندم کدام ماه و چندم کدام سال؟
امروز چند سال از من می گذرد و من چند ساله ام؟
چیزی به یاد نمی آورم،
جز این که امروز، اکنون است و این جا،
زمین است و من، انسان."
تفلدم مبارک:)