شیرینک ونفس خانم...

به من ثابت شده است که ترسناکترین خلق خداوند انسان است...

شیرینک ونفس خانم...

به من ثابت شده است که ترسناکترین خلق خداوند انسان است...

+منتظرت هستم بهار من...

هرلحظه منتظرم برگردی ومرا در آغوش بکشی...

نیایـــــــــــی

بــهارنمی آید

پرستوهابی  کارمی شوند..

درخت هاغم باد...

حالا من هیج,اما...

چه گناهی کردند این بیچاره ها...



به نیوتون بگوید جمع کند بساطش را!!

همه ی حرفهایش چرت است:

اگر راست میگوید چرا برای من

 هر عملی را عکس العملی نیست

اگر بود این همه عاشقانهد های من بی جواب نمیماند..



+راستش رابخواهی لیلا جان خسته ام!

+حتی ذره ای احساسم نسبت به گذشته کم نشده بلکه هرروز

 زیباتر وبیشتر شده اما...امانمیدانم چرادیگر

    ذوق نمیکنم..دیگر برایت هیجان زده نمیشوم..

       وای خدایــــــــــــا به دادم بری!!

تاابد

تا ته دنیا

تاجایی که دیگه ادامه نداشته باشه

خداکنه

که بشه

که باشیم

تاته تهش

باهم

من وتو

ای همیشگیترین بی نهایت من

وای از این آرزوی های بی سروته و غیر ممکنه مـــــــــــــــــــــــــــن!

سلام لیلاجان!

بعضی درد دلها را نمیشود مستقیم به خودت گفت...

چون..چون من میترسم!میترسم برای همیشه بروی از خاطراتم...

پس این جا میگویم..برای دل خسته ام...



برایت خواهم نوشت:

از ابهام لحظه ها

از تردید

از حجم مرگ آور نبودنت

از کسانی که رد می شوند وبوی تورا می دهند

برایت خواهم نوشت:

از حدیث تلخ بغض ها تا ابد

از قناعت به یک خاطره

یک یاد

از صبوری مـــــــــن

واز جای خالی تــــــــــو...


امشب شب تولد لیلای منه

روز۱۸/بهمن خداوند زیباترین وخوبترین فرشتشو به زمین فرستاد..

فرستادش تا قلبه منو تسخیر کنه وبشه همه دنیای من...

خداوندم بزرگترینم از اعماق وجودم ممنووونم به خاطر هدیه ای به این

باارزشی....همه ی ما به دست تو آفریده شدیم اما در گل

نفسه من خود تو بودی که دمیدی...از خوبیهایش معلومه فرستاده ای توست..

لیلای من ورودت حضورت مبااارک باشدد...